الان نصف شب ساعت12.36 تاریخ1391/6/20 من اومد الان سربازیم که قبلاش دانشجو بودم به اینجا ازعاشقی رسیدم انصراف ووو ولش کنید توضیح بدم حالم خیلی خراب گرفت ازسربازی ااومد واسعی یک نفر مندم واسعش ولی اون رفت بی خبر  رفت بی خبر چند بار خواستم بمیرم نشد نمیدونم  4دفع رگم رو زدم ولی باز زنده موندم  قرص خوردم باز زنده موندم  زیر ماشین اینا برو یا وایمیسن یا لح نمیشی از کنارت رد میشن   الان اروز مرگ چقدر شیرنه ولی نتونی بهش برسی  هروز شب ارزوت این باشه نرسی بهش ازمن میشنو عشق یعنی مردن نرسیدن  یک هو همه مشکلات از اسمان  سرت میریزن که بهش نرسی یابهم نرسین وبعدش هم نمی توانی به بدون اون تحمل کنی زندگی رو انقدر عذاب میگش  که هرثانیه ات اروزی مرگ میشه مثل من   نمیدونم الان چرا ارومم دارم مینویسم خسته شدم از این که نمیمیرم  سعی کن هیچ وقت عاشق نشی دردش رو اینقدر سخته نگو نپرس من الان ارومم چون قرص استفاذه کردم حال منو ببینی  میگن طفلکی اونم رفت دیگه اومیدم تنها اینه که یک را پیدا کنم واسعم مرگ  ولی یکی بهم گفت هیچ وقت بدی کسی که دوسش داری نگو منم نمیگم ولی در حقم اینقدر بد کرد که دیگران اطرافیانیش بهش میگن در حق خیلی بد کردی همین دوست داشتن یعنی عشق عشق یعنی درد دررد یعنی ارزوی مرگ نوشتم   حالم داره خراب میشه دیگه نمیتونم بنویسم  جدای  ....................باز میگی دوسش دارم............اخ که دردمنو هیچ کسی نمیفهمه  امیدوارم کسی به درد من مبتلا نشه امیدوارم اونم که دوسش دارم تو زندگیش خوش باشه که دردری حس نکنه  نمیدونم  تا  اگه زنده موندم میام  مینویسم چه اتفاقی برام افتاد  اگه نه همین وبلاگ میمونه تنها بس دعا کنید ما بهم برسیم اگه نه دعا کنید دانیال به ارزوش برسه که مرگ